ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﺍﺯ ﭘﺎﻱ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﭘﺎﺷﻢ...
ﻭﻟﻲ ﭘﺎﺷﺪﻧﻢ ﻧﻤﻴﺎﺩ...
ﺧﺪﺍﻳﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﻨﻮ ﺑﭙﺎﺷﻮﻥ!!!...

 

 

پ.ن

اهنگ خاطره رو پیدا نکردم

پیداش کنم حتما میذارمش



تاريخ : سه شنبه 29 مرداد 1392برچسب:, | 18:54 | نويسنده : آتریسا |

 دردناکترین جدایی ها آنهایی هستند که...
نه کسی گفت چرا...
و نه کسی فهمید چرا...



تاريخ : دو شنبه 28 مرداد 1392برچسب:, | 14:35 | نويسنده : آتریسا |

 اگر دلت گرفت منت زمین را نکش
راه اسمان باز است پر بکش
او همیشه اغوشش باز است نگفته تو را میخواند
اگر هیچ کس نیست خدا که هست.........

 

پ.ن

پیش به سوی پرواز



تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392برچسب:, | 22:12 | نويسنده : آتریسا |

 تو اگر دلگیری
لحظه ای چشم ببند
اندکی اشک بریز
و بخوان نام مرا
به تو من نزدیکم
نام من یزدان است
لقبم ایزد پاک
تو مرا زمزمه کن
خواهم آمد سویت
بی صدا یادم کن
یا که فریادم کن
که منم منتظر فریادت...

 

خدایا دوستت دارم



تاريخ : شنبه 26 مرداد 1392برچسب:, | 23:47 | نويسنده : آتریسا |

 8 شوال...

روز تخریب قبور بقیع...

دیر پستشو گذاشتم اما همین الانم که دارم مینویسم خیلی ناراحتم

چرا این کارو کردن...

الانم که دور بقیع دیوار کشیدن..

اونایی که رفتن میدونن اونجا چقد غریبه..چقدر سوز داره...

صبحای زود, دم نماز, اینقد این قبرستان قشنگه که نمیشه توصیفش کرد...

**الهم عجل لولیک الفرج**

 



تاريخ : جمعه 25 مرداد 1392برچسب:, | 23:31 | نويسنده : آتریسا |

 هی فلانی
اگر بمانی با عاشقانه هایم به استقبالت می ایم و اگر نه...
با دعای خیر بدرقه ات میکنم.....به سلامت...

من احل التماس نیستم...



تاريخ : چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:, | 18:40 | نويسنده : آتریسا |

 باد...
ورقه های دفتر شعرم را
با خود برد..
فردا
تمام شهر
عاشقت میشوند...!



تاريخ : سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:, | 18:47 | نويسنده : آتریسا |

 همیشه دقیقآ وقتی پُر از حرفی
وقتی بغض میکُنی
وقتی دآغونی
وقتی دلِت شکسته
دقیقا همین وقتآ
انقدر حرف دآری که فقط میتونی بگی:
"بیخیال"



تاريخ : دو شنبه 21 مرداد 1392برچسب:, | 20:56 | نويسنده : آتریسا |

 آدما

گاهی لازمه، چند وقت کرکره شونو بکشن پایین

یه پارچه سیاه بزنن درش و بنویسن

((کسی نمرده فقط دلم گرفته))



تاريخ : سه شنبه 15 مرداد 1392برچسب:, | 15:35 | نويسنده : آتریسا |

 دست عشق از دامن دل دور باد!
می‌توان آیا به دل دستور داد؟
می‌توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
آنکه دستور زبان عشق را
بی‌گزاره در نهاد ما نهاد
خوب می‌دانست تیغ تیز را
در کف مستی نمی‌بایست داد

 



تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392برچسب:, | 19:48 | نويسنده : آتریسا |

 هوایت...
             دست سنگینی داشت...!
                                    این را وقتی,
                                                   زد به سرم...
                                  فهمیدم...........!



تاريخ : یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:, | 19:5 | نويسنده : آتریسا |

 وقتی " رفتی " تا آخر " برو "...
وقتی " ماندی " تا آخر " بمان "...
این " تن " خسته است...!
از نیمه رفتن ها....
از نیمه ماندن ها....



تاريخ : یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:, | 1:32 | نويسنده : آتریسا |

 دنیا آنقدر جذابیت های رنگارنگ دارد که تا آخر عمر هم بدوی..
چیزهای جدیدی هست که هنوز میتوانی حسرتشان را بخوری...
پس یک جاهایی در زندگی ترمز دستیت را بکش، بایست و زندگی کن..



تاريخ : جمعه 11 مرداد 1392برچسب:, | 18:7 | نويسنده : آتریسا |

 آرام می آیم
همانجای همیشگی
سر همان ساعت همیشگی
با همان شوق که می شناسیش
با خودم حرف می زنم
برای خودم خاطره تعریف می کنم
و بی صدا مثل همیشه می روم
بی آنکه تو آمده باشی...



تاريخ : چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:, | 21:57 | نويسنده : آتریسا |

من!!!!!!!!!!!

 

امروز یک روز خاص بود واسه من

من امروز بعد حدود 1 هفته انتظار با عنوان پرستار اصلی رفتم سر عمل

خیلی باحال بود

 

یک جمله تو یک فیلم شنیدم که:

شب قدر مهم نیست که کجا باشی

مهم اینه که تا کجا بتونی بری...

التماس دعا



تاريخ : دو شنبه 7 مرداد 1392برچسب:, | 17:38 | نويسنده : آتریسا |

 من و دوستام

شنبه خبر خاصی نبود

همه چیز اروم بود,فقط خیلی گرم بود

3تا عمل تو اتاقم بود

عمل سوم که تموم شد مربیم گفت میتونی بری انما معلوم نیست بازم عمل بیارن یا نه

البته معلوم بود که دلش میخواد نیارن

اخه عمل شنت بود(آب گرفتگی مغز)_ یک عمل مغز و اعصاب حساب میشه_

مریض هم یه پسر بچه 6ساله بود

پرستارها و رزیدنتهای جراهی خوش اخلاق بودن ولی دکتر جراحی تا اومد,نشست روی صندلی و درحالی که به در میگفت که دیوار بشنوه گفت: شماهایی که توی اتاق هستید,اگر تا2 دقیقه دیگه داخل اتاق بمونید باید تا ته عمل بمونید!!

بد اخلاق

و این چنین شد که ما از اتاق پریدیم بیرون!!!

 

به ادامه مطلب سربزنید



ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:, | 15:37 | نويسنده : آتریسا |

  لطفا از این شعر سرسری نگذرید...

 

 

به طاها به یاسین به معراج احمد

به قدر و به کوثر به رضوان و طوبی

 

به وحی الهی به قرآن جاری

 

به تورات موسی و انجیل عیسی

 

بسی پادشاهی کنم در گدایی

 

 

 

   چو باشم گدای گدایان زهرا (س)

 

چه شب ها که زهرا (س) دعا کرده تا ما

 

همه شیعه گردیم و بی تاب مولا

 

غلامی این خانواده دلیل و مراد خدا بوده از خلقت ما

 

مسیرت مشخص، امیرت مشخص، مکن دل ای دل بزن دل به دریا

 

که دنیا به خسران عقبا نیرزد

 

به دوری ز اولاد زهرا نیرزد.

 

و این زندگانی فانی جوانی

 

خوشی های امروز و اینجا

 

به افسوس بسیار فردا نیرزد

 

 

 

اگر عاشقانه هوادار یاری

 

اگر مخلصانه گرفتار یاری

 

اگر آبرو میگذاری به پایش

 

یقینا یقینا خریدار یاری

 

بگو چند جمعه گذشتی ز خوابت؟

 

چه اندازه در ندبه ها زاری یابی؟

 

به شانه کشیدی غم سینه اش را؟

 

و یا چون بقیه تو سربار یاری

 

اگر یک نفر را به او وصل کردی

 

برای سپاهش تو سردار یاری

 

به گریه شبی را سحر کردی یا نه؟

 

چه مقدار بی تاب و بیمار یاری؟

 

دل آشفته بودن دلیل کمی نیست

 

اگر بی قراری بدان یار یاری

 

و پایان این بی قراری بهشت است

 

بهشتی که سرخوش ز دیدار یاری

 

 

 

نسیم کرامت وزیدن گرفته

 

و باران رحمت چکیدن گرفته

 

مبادا بدوزی نگاه دلت را

 

به مردم که بازار یوسف فروشی در این دوره بد شدیدا گرفته

 

 

 

خدایا به روی درخشان مهدی

 

به زلف سیاه و پریشان مهدی

 

به قلب رئوفش که دریای داغ است

 

به چشمان از غصه گریان مهدی

 

به لبهای گرم علی یا علی اش

 

به ذکر حسین و حسن جان مهدی

 

به دست کریم و نگاه رحیمش

 

به چشم امید فقیران مهدی

 

به حال نیاز و قنوت نمازش

 

به سبحان سبحان سبحان مهدی

 

به برق نگاه به خال سیاهش

 

به عطر ملیح گریبان مهدی

 

 

به حج جمیلش به جاه جلیلش

 

به صوت حجازی قرآن مهدی

 

به صبح عراق و شبانگاه شامش

 

به آهنگ سمت خراسان مهدی

 

به جان داده های مسیر عبورش

 

به شهد شهود شهیدان مهدی

 

مرا دائم الاشتیاقش بگردان

 

مرا سینه چاک فراقش بگردان

 

تفضل بفرما بر این بنده بی سر و پا

 

مرا همدم و محرم و هم رکاب

 

سفرهای سوی خراسان و شام و عراقش بگردان

 

یا مهــــــدی یامهـــدی مددی



برگرفته شده از imohajer.blog.ir یـگانه مهـاجـر

 

اینم ادرس جاییکه بتونید این شعررو دانلود کنید

 http://worldprayer.ir/post/103

یا علی

 



تاريخ : شنبه 5 مرداد 1392برچسب:, | 14:28 | نويسنده : آتریسا |

من و دوستام

روز دوم بس سرمون شلوغ بود کسی از اتاقش تا ساعت 12 بیرون نیومد

همه حسابی خسته شده بودیم (خسته نباشیم)

من تا زه 2 تا از عملام کنسل شد که کلی ذوق کردم!!!

اخرش وقت رفتن یکی از دوستام جاروی نظافت چی رو برداشت و میخواستیم باهاش فیلم بگیریم

همه جملاتشو از ذوق اشتباه میگفت!!!

به جای بیمارستان میگفت دانشگاه!به جای اسم این بیمارستان اسم بیمارستان قبلیمون رو میگفت

وقتی حرفاش تموم شد و خواستیم بریم جارو رو ول کرد و در رفت!همه با اون رفتن و تنها کسی که موند کنار جارو من بودم طفلک من!!!

مجبور شدم جارورو ببرم سر جاش بذارم

روز بدی نبود

روز بعد رو هم چون کوتاهه داخل ادامه مطلب میذارم

دوست داشتید سربزنید 



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 4 مرداد 1392برچسب:, | 14:26 | نويسنده : آتریسا |

 دیروز,همین حوالی

زلزله ای امد...

حالا همه حالم را میپرسند

بی خبر از این که "من"

به این لرزیدنها 

مدتهاست عادت کرده ام

به لرزشهای شدید شانه هایم..

و ترکهای عمیق قلبم...

اما هنوز خوبم...



تاريخ : پنج شنبه 3 مرداد 1392برچسب:, | 13:24 | نويسنده : آتریسا |

 خاطرات من و دوستام!!

امروز به خاطر رشته تحصیلیم به همراه یک گروه از دوستام رفتیم بیمارستان تا بریم بخش جراحی

این که چه طور خودمونو رسوندیم اونجا بماند

اونجا سرپرستار تقسیممون کرد و هرکی یه جا افتاد

من که اخر عمل رسیدم و دکتر داشت بخیه های تمامی رو میزد

هیچی دیگه عمل تموم شد و من خیلی خسته شده بودم ای این همه نگاه کردن

ولی دوستم رفته بود سر عمل

اخر عمل دکتر نخ رو بهش میده و میگه برو

اینم نخو میگیره و داشته از اتاق عمل میومده بیرون

هیچی دیگه بیچاره سوژه ما شد!!!بس که دکتره گفته بوده این کارو بکن اون کارو بکن گیج شده بود قاطی کرده بود

خدا فردا رو به خیر بگذرونه



تاريخ : سه شنبه 1 مرداد 1392برچسب:, | 14:10 | نويسنده : آتریسا |